اوایل خرداد ۱۴۰۴ خبر ناپدید شدن الهه حسیننژاد، دختر ۲۴ ساله ساکن اسلامشهر، جامعه ایران را تکان داد. این زن جوان روز ۴ خرداد از محل کارش (در تهران) راهی خانه در اسلامشهر شد، اما هرگز به مقصد نرسید؛ ۱۱ روز بعد جسد او در حوالی فرودگاه امام پیدا شد. پلیس اعلام کرد رانندهای که خود را مسافرکش جا زده بود پس از سرقت تلفن همراه گران قیمت او با مقاومت الهه مواجه شده و او را با ضربات چاقو به قتل رسانده است. انتشار فیلم اعتراف متهم که ادعا میکند گوشی مقتول را انداخته و قصد کشتن نداشته، خشم عمومی را دو چندان کرد و انگیزه «سرقت» را زیر سوال برد. برخی رسانهها ابتدا از تجاوز جنسی به مقتول خبر داده بودند که دادگاه آن را تکذیب کرد. پس از این جنایت اخبار ضد و نقیض، ابهامات پلیس و مقامات قضایی، و سابقه حمایت الهه از کمپین «زن، زندگی، آزادی» در فضای مجازی، خشم و تردید عمومی را برانگیخت.
در این میان پس از اعلام هویت قاتل به نام بهمن فرزانه – که طبق گزارشها اهل مشگینشهر (استان اردبیل) بود – برخی رسانهها و کاربران به جای تمرکز بر ریشههای این جنایت، بر هویت ائتنیکی قاتل تأکید کردند. ولی آیا تاکید بر هویت ائتنیکی بجاست و یا اینکه فرصتیست برای همه گیر کردن کلیشههای ائتنیکی-نژادی؟
تیتر روزنامه شرق: «ملیت قاتل الهه حسیننژاد اعلام شد»
در میان روزنامهها، روزنامه اصلاحطلب شرق در گزارشی با تیتر «ملیت قاتل الهه حسیننژاد اعلام شد» به جزئیات ماجرا پرداخته است. این گزارش بهطور خاص تأکید میکند که قاتل، مردی متاهل اهل مشگینشهر اردبیل بوده است و در تهران «بیخانمان» بوده است. نکته اینجاست که شرق با تاکید بر «ملیت» و محل تولد قاتل، هویت او را به عنوان یک فرد «مسئلهدار» از یک منطقه خاص برجسته میکند. این سوگیری در رسانه میتواند بهنوعی برچسبزنی ائتنیکی تلقی شود. در کشوری که گروههای ائتنیکی گوناگونی (فارس، ترک، کرد، لر، عرب و غیره) در کنار هم زندگی میکنند، پرداختن به «ملیت قاتل» ممکن است ضمن تأیید کلیشههای منفی، حس نژادپرستی یا خودبرتربینی ائتنیکی را تحریک کند. به بیان دیگر، تاکید شرق روی «محل تولد» قاتل (شهر مشگینشهر در استان اردبیل) حامل پیامی فراتر از شرح وقوع جرم است. این نوع برچسبزنی حکایت از نوعی گفتمان سلطه دارد.
روزنامه شرق از جمله رسانههایی است که در ایران به جریان موسوم به «اصلاحطلبی میانهرو» نزدیک است و تمایلات آشکار ملی گرایانه فارسی دارد. این روزنامه تاکنون حتی چندین بار مسعود پزشکیان را – بهویژه پس از مصاحبه او به زبان ترکی – به طور ضمنی یا صریح به «ترویج گفتمان قومگرایانه» متهم کرده است.
حکایتی قدیمی در روایتی جدید: هیولاها در نقاط دوردست زندگی میکنند
ادوارد سعید میگوید در گفتمان غربی، فرهنگها و جوامع شرقی عموماً به صورت «تفاوت مطلق» نسبت به غرب تصویر میشوند. او میگوید غربیها شرق را به چشم موجوداتی «ایستا، بدون تغییر و فرودست» مینگرند. در واقع «بین شرق و غرب تفاوت عمیق و مطلقی برقرار است» و شرق طوری جلوه داده میشود که گویا خود قادر به تعریف هویت مستقل نیست. از نظر شرقشناسان انسان شرقی فاقد عقلانیت است، تحت سلطه احساسات، دین و سنتهای کهنه قرار دارد، نیازمند نجات، هدایت و «متمدن شدن» از سوی غرب است.
از نظر ادوارد سعید، شرقشناسان غربی با «شرق» نه بهعنوان یک واقعیت عینی، بلکه بهعنوان یک «ساخته ذهنی» و استعمارگرانه برخورد کردند. در اثر معروف خود، شرقشناسی (Orientalism)، سعید استدلال میکند که شرقشناسی نه فقط یک شاخهی علمی، بلکه یک ابزار قدرت، سلطه و بازنمایی سیاسی-فرهنگی بود. بهعبارت دیگر، غرب از طریق شرقشناسی «تصویری» از شرق ساخت که بتواند آن را کنترل، تحقیر و استعمار کند.
اگرچه شرقشناسی ادوارد سعید مبنای تحلیل استعمار غربی است، ولی الگوهایی را نشان میدهد که در جامعه ایران هم قابل بازشناسی هستند. در مثال حاضر، بارقهای از همین شیوه تفکر به چشم میخورد: با چسباندن هویت ائتنیکی («مسئله آذربایجانی بودن قاتل»)، رسانهای مثل شرق تلویحاً او را با تصویری کلیشهای و منفی ارائه کرده است. به عبارت دیگر، مدل رایج «غرب در برابر شرق» به نوعی به درون ایران منتقل شده و بین جمعیتهای ایرانی نیز خط کشیده میشود. به نحوی که انسان متمدن مرکز (با ائتنیک فارس) در مقابل هیولاهای حاشیه (غیرفارسها) قرار داده میشود. این نگاه همچنین متضمن نوعی سلطه است که هم در ساحت فرهنگی و هم در ساحت اقتصادی و سیاسی در حال اجراست.
بازتولید کلیشههای ائتنیکی-نژادی در شبکههای اجتماعی
تاکید بر هویت ائتنیکی قاتل صرفا به تیتر روزنامه شرق نمیشود و برخی افراد در شبکههای اجتماعی هم رویکرد شرق را تکرار کردهاند. واکنش برخی افراد در فضای مجازی این روزها نشان میدهد که بسیاری از کاربران بهجای پرداختن به علتهای بنیادین و نظامی جرم (مثلاً فقدان امنیت کافی، مشکلات اقتصادی، فرهنگ عمومی و…) به هویت ائتنیکی قاتل حمله بردهاند. برای نمونه، در کامنتهای منتشرشده میخوانیم:«این تُرکه رو هر چه زودتر اعدام کنید». در ایران نسبت دادن کلیشههایی همچون خشونت، توحش، مردسالاری، مذهبی، سادهلوحی و غیره به ائتنیکهای غیر فارس معمولا در چنین مواقعی به وفور به چشم میخورد.
این نوع نفرتپراکنیهای ائتنیکی در کامنتهای اغلب خبرگزاریها به وفور به چشم میخورند. کاربری در بخش نظرهای سایت مشرق نوشته است: «واقعا احمق هستند مرتیکه از دهات پاشده اومده تهران آدمکشی». فرد دیگری نوشته: «این لجن بدبو باید هر چه سریعتر مجازات شود. این خواسته هم مردم ایران است»
این نمونهها گویای آن است که دیدگاه بخشی از مردم (احتمالا مرکزنشین و شاید رسانههای همپوشان) به قتل، بیش از آنکه یک پاسخ عقلانی به جرم باشد، نوعی واکنش نژادپرستانه و بدوی است که از پیشداوریهای ائتنیکی تغذیه میشود. نکتهی ظریفتر اما این است که خود الهه حسیننژاد اصالتاً اهل اهل سراب در استان آذربایجان شرقی بودند. یعنی بهواقع، مقتول هم از ترکهای کشور محسوب میشود. در این صورت تمرکز خاص بر «ترکبودن قاتل» کاملاً عجیب است؛ گویی با یک بازی تسامح کاذب ائتنیکی روبهرو هستیم که قربانی را از همین گروه ائتنیکی بیرون میانگارد تا انگشت اتهام را به سوی قاتل ترک نشانه رود.
آیا نژادپرستی در بعضی جاها مجاز است؟
شرقشناسی در لوای آکادمیک بود ولی نژادپرستی معمولا عریان و زمخت است. در ایران وقتی خبری از «قتل ناموسی» منتشر میشود و عامل آن فردی افغانستانی معرفی میگردد، بلافاصله کلیشههای نژادی و سوءظن عمومی علیه افغانستانیها فعال میشود. حتی در مورد قتل خانم حسیننژاد هم شایعاتی مبنی بر افغانستانی بودن قاتل در جریان بود. همچنین اگر قاتل اهل شهرهای مرکزی نباشد کلیشهها نژادی متفاوتی فعال میشوند. اگرچه نژادپرستی معمولا حساسیت غیرفارسها را در ایران برمیانگیزد ولی گویا در چنین مواقعی جواز نژادپرستی صادر میشود و هر کسی در لباس همدردی حق هر نوع نژادپرستی و نفرتپراکنی را پیدا میکند.
این نگرش در نهایت به توجیه کلیشههای خشن و نژادپرستانه دربارهی مناطق ائتنیکی غیرفارس میانجامد. در نمونهی پروندهی الهه حسیننژاد، دیدن قتل او بهمثابه جنایتی «مخصوص ترکها» واکنش برخی افراد را برانگیخت اما جو احساسی و همدردی عمومی گویا مانع مقابله همه جانبهتر میشود. ولی در واقع موقعیتهای احساسی مجوز نژادپرستی را صادر نمیکنند و در همه حال باید مقابل چنین گفتمانهایی ایستاد.