نقش سنت های اجتماعی در پدیده کودک همسری

Google+ Pinterest LinkedIn Tumblr +

کودک همسری یکی ازمسائل اجتماعی است که تقریبا در بسیاری ازنقاط دنیا رواج دارد. در جامعه هر مسئله ای که منافع و ارزشهای جمعی و یا فردی را مورد تهدید قرار دهد بعنوان یک پدیده یا معضل اجتماعی شناخته می شود. ازدواج های زیر 18 سال که طبق کنوانسیون های بین المللی به کودک همسری تعبیر می شوند می توانند درمقیاس بزرگتر موقعیت فردی و اجتماعی زنان را تهدید کنند. ازاین رو این موضوع یعنی ازدواج های زیر 18 سال یک معضل اجتماعی است که برای رفع آن بایستی نهادهای دولتی و غیردولتی تلاش کنند. علاوه براینها، نباید نقش و تاثیر رسانه ها در رواج و عدم رواج آن غافل بود.

در سال 1949 در اعلامیه جهانی حقوق بشر و در سال 1989 کنوانسیون بین المللی حقوق کودک، با تاکید بر سن 18 سالگی برای ازدواج، هرگونه ازدواج زیر18 سالگی را ازدواج زود هنگام و دختربچه های ازدواج کرده را بعنوان کودک-همسر شناخته است. طبق گزارش مرکز آمارایران در سه ماهه اول سال 1399، 7هزار دختر 10 تا14 ساله ازدواج کرده اند که نشان دهنده عمق این معضل اجتماعی در جامعه ایران است. اگرچه دلایل بسیاری را می توان برای این پدیده ذکر کرد اما دراین نوشته کوتاه، به نقش سنت های اجتماعی خواهیم پرداخت که راه رابرای مقبولیت و پذیرش کودک-همسری هموار می سازد.

کودکانی که زیر سن 18سالگی ازدواج می کنند درخصوص اینکه آیا این ازدواج زودرس است یا نه بطور معمول صاحب هیچ نظر وعقیده ای نیستند. چرا که فراوانی چنین تجربه ای در محیط آنها، آنهارا ناگزیر به پذیرش چنین امری می کند. مردان وزنانی که شاهد ازدواج زیر سن 18 سالگی دربین نزدیکان و اطرافیان خود بوده اند این مسئله را عادی می دانند. ازاین روعدم آگاهی نسبت به ازدواج و مسئولیت های آن مانع ازانجام چنین کاری نمی شود و تنها به علت فرهنگ و روابط اجتماعی حاکم است که افراد تن به این نوع ازدواج ها می دهند. البته ازدواج برای دختران درچنین محیطی یک امرضروری و اجتناب ناپذیر نیز تلقی می گردد. ازاین جهت تصمیم برای ازدواج آنها نیز ازسوی پدران و مردان خانواده و زنانی که معمولا واسط این ازدواج ها هستند و دیده نمی شوند، گرفته می شود.

در واقع ساختار پدرسالارانه جامعه برای کنترل هرچه بیشتر زنان و باور به اینکه در سنین کمتر می توان دخترانی را که به همسری گرفته می شوند مطابق خواسته های خود تربیت کنند در عادی سازی ازدواج زودهنگام دختربچه ها نقش مهمی ایفا می کند. هر دختر بالغی برای حفظ ناموس و آبروی خانواده بایستی تحت کنترل یک مرد قرار بگیرد. یا بعبارتی، حفظ ناموس زن تنها در سایه یک مرد می تواند محافظت بشود. ازاین رو به سن بلوغ رسیدن هر دختری نشان دهنده رسیدن به سن ازدواج آن قلمداد می شود. در مناطق کوچکتر و بسته بودن راههای پیشرفت زنان و دختران ازدواج کردن آرزو و هدف غایی زندگیِ قریب به اتفاق آنهاست. چراکه ازدواج نکردن و درخانه ماندن هم از ترس هایی است که جامعه برای دختران ایجاد میکند. “ازدواج کن وگرنه درخانه می مانی” ازفشارهای است که جامعه بر زنان وارد می آورد. این انتظاری که فرهنگ جامعه از زنان دارد هم موقعیت اجتماعی خود زنان و هم موقعیت اجتماعی خانواده را تحت فشار قرار می دهد. زنان با ازدواج، ازسرافکندگی خانواده اشان درجامعه جلوگیری می کنند. شایدازاین روست که درمناطق کم درآمد شهری، روستاها و مناطق دورافتاده حتی ازدواج دختران در سنین پایین تر برای خانواده ها یک امتیاز محسوب می شود.

حال درچنین جامعه ای، دختران حتی در سنین پایین تر بدون آنکه ازعواقب و مسئولیت های تشکیل خانواده آگاه باشند “عروس” شدن و پوشیدن “لباس عروس” راعملی مورد تایید جامعه می دانند. ازاین رو ازدواج کودکان برای آنها این خوشحالی را درپی دارد که چنین آروزیی برای ایشان تحقق یافته است. با عروس شدن و با لباس عروس از خانه پدر درآمدن یک تاییدیه اجتماعی است که دختران احساس می کنند به چنین پرستیژی دست یافته اند. درحالی که هیچ اطلاعی از روابط جنسی و رابطه ای که درانتظار آنهاست ندارند. عدم تکامل جسمی و اینکه اطرافیان کودک-همسرها ضرورتی به آموزش جنسی آنها هم نمی بینند موجب ترسیدن آنها ازرابطه جنسی می گردد. این ترس نیز باعث می شود دختران هیچ درکی از احساسات جنسی خود و همسرانشان نداشته باشند. و با همین ترس به زندگی خود ادامه دهند. البته موضوع باکرگی نیز فشار مضاعفی را درشب اول به این دختران وارد می آورد که اغلب دختران ازسوی همسرانشان مورد آزار قرار می گیرند و با کمترین تساهل با آنان برخورد می شود. چرا که جامعه انتظار دارد درشب اول ازدواج (عروسی) تکلیف این موضوع روشن شود و به اطلاع همگان برسد که عروس باکره هست یا نه. دختربچه هایی که اطلاعی از روابط جنسی ندارند و آموزش لازم را هم ندیده اند حالا با جامعه ای طرف هستند که ازاو انتظار دارند در شب اول ازدواج نقش خود را به خوبی ایفا کند. البته که جامعه تنها با سکوت و شکنجۀ دختران به هدف خود می رسد و ازعواقب عاطفی و جسمی که دختران را حتی تا آخرعمرشان رها نمی کند سخنی بر زبان نمی آورد.

ازدواج دختران درسنین کودکی و نوجوانی آنها را ازتحصیل بازمی دارد. بسیاری از این کودکان ازخواندن و نوشتن محروم می گردند. این دختران فرصت های شغلی را نیز ازدست می دهند و برای بسیاری ازاین دختران وابستگی مالی یکی از عوامل تحمل سختی های زندگی اشان است. درجوامعی که ازدواج برای زنان یک ضرورتِ مقدرشده، تلقی می شود رنج کشیدن و تحمل دشواری های آن بدون گِله و شکایت، برای زنان امری معمول و غیرآن، هنجارشکنی محسوب می شود. چنین است که فداکاری و ازخود گذشتگی برای حفظ خانواده، یک وظیفه ذاتی برای زن شمرده می شود. ازآنجایی که این دختران دائما تحت سلطه پدر ومردان خود بودند بعدازازدواج نیز تحت سلطه همسر و مردان خانوادۀ همسر خود قرار می گیرند و درناملایمات زندگی نمی توانند ازخود دفاع کنند و حرف خودرا برزبان بیاورند. بار دیگر جامعه ازاین دختربچه هایی که ازوسط بازیهای کودکانه اشان به حجله عروسی فرستاده شده اند انتظار دارد که بخاطر حفظ کیان خانواده ازخودگشتگی نشان دهند. درحالیکه خود نیاز به تسکین دهنده و حامی دارند.

امروزه انتظارات و تاییدیه های فرهنگی جامعه پدرسالار از زن و دختربچه ها، آن را تبدیل به معضل اجتماعی زنان کرده و آنهارا با مشکلات عدیده ای روبرو ساخته است. این پدیده مختص دین، مذهب، فرهنگ وجغرافیای خاصی نیست. فرهنگ جامعه ای که با زادواج دختران درسنین کودکی مشکلی ندارد عامل اصلی آن قلمداد می شود. اگرچه دراین یادداشت کوتاه جامعه و سنت های اجتماعی بعنوان مشوق اصلی ازدواج های زودهنگام دختران تلقی شده است، اما درکنار دلایل دیگر، درایران چون دولت خود باپذیرش وقانونی کردن چنین فرهنگی، علنا قبح این نوع ازدواج هارا ازمیان برداشته است، بخشی ازمسئولیت پدیده کودک-همسری نیز متوجه نهادهای دولتی است. دولت می تواند چنان که سنت های ناموجه بسیاری را ازمیان برداشته، می تواند دراین زمینه نیز قوانینی به تصویب برساند که جلوی این عمل شنیع گرفته شود. کسانی را که اقدام به چنین کاری می کنند را تنبیه نماید. و درنهایت دختران و زنان قربانی را تحت لوای قانون به حمایت خود درآورد.

Paylaş.

Müəllif haqqında

اعظم احمدی

Şərhlər bağlıdır.