زبان مادری، از پرسش کودکانه تا پاسخ فاشیستی

Google+ Pinterest LinkedIn Tumblr +

مشابه این سوالِ تئومان ساوالان، بدون شک در ذهن اکثر کودکان تورک در ایران ایجاد می‌شود و جوابی که برای آن دریافت می‌کنند، نقش مهمی در تمام دوران زندگی آنها بازی می‌کند!

اما سوال تئومان چه بود؟!

تئومان (پنج ساله، ساکن سوئد) تورکی آذربایجانی و سوئدی را بهتر از متوسط همسن و سالان خود صحبت می‌کند. تورکی استانبولی‌اش نیز در حدی است که (بنا به تشویق ما) با دوستان تورکیه‌ای‌اش به استانبولی صحبت می‌کند. ولی برای اینکه استانبولی‌اش را به سطح سوئدی و آذربایجانی برساند، نیاز به تمرین و صحبت بیشتر دارد.

دوستانش که زبان‌ مادریشان تورکی استانبولی است، حدود ۳-۵ سال از او بزرگتر هستند. معمولا تئومان به دلیل سن کمش، نقش «همراه و حرف گوش کن» را در جمع آنها دارد. به همین دلیل سطح زبان استانبولی‌اش مشکلی ایجاد نمی‌کند. اما چند روز پیش که همان دوستانش مهمان ما بودند، اختلافی بین تئومان و آنها ایجاد شده بود. این بار تئومان، بر خلاف همیشه نه در نقش عضو کوچکترِ جمع، بلکه در نقش مدعی و طرف دعوای آنها بود. خیلی عصبانی بود و چون این مشاجره در خانه‌ی خودش اتفاق می افتاد، صراحتا میگفت که در این خانه او تصمیم می‌گیرد نه آنها. نکته‌ی مهم ماجرا این بود که تئومان در این مشاجره، آنها را به سوئدی خطاب قرار می‌داد و زبان طرفین عملاً سوئدی شده بود.

بعد از رفتن مهمان‌ها، از تئومان درباره‌ی مشاجره پرسیدم و اینکه چرا با آنها به سوئدی حرف می‌زد. جوابش قابل حدس بود، منتظر بودم که روزی این سوال را بپرسد. پاسخش این بود که؛ با تورکی استانبولی راحت نیست و گاهی آنها حرفش را متوجه نمی‌شوند. قبل از اینکه من طبق معمول راجع به فواید یادگیری زبان‌های بیشتر حرف بزنم، حرفم را با آن سوال مهم قطع کرد: «چرا آنها (دوستان تورکیه‌ای) به زبان ما (تورکی آذربایجانی) حرف نمی‌زنند، و حتما من باید به زبان آنها حرف بزنم؟!»

این سوال، در حقیقت از عدالت خواهی و برابری طلبی کودک ناشی می‌شود. تئومان، در آن مشاجره خیلی خوب فهمیده بود که زبان یعنی قدرت و هرکس که زبانش وسیله‌ی ارتباطی باشد، قدرتمندتر است. به همین دلیل برای موازنه‌ی قدرت، زبان سوم (سوئدی) را انتخاب کرده بود که دو طرف در آن شرایط برابری داشته باشند.

با اینکه سوالش را، البته با ملاحظه‌‌ی سن و سالش، پاسخ دادم، اما گفت‌وگویم با او چند روزی است که ذهنم را مشغول کرده‌ است.

این سوال، مشابه سوالی بود که چند دهه قبل من نیز در ایران پرسیده بودم؛ «چرا ما باید فارسی حرف بزنیم ولی آنها تورکی نه؟!» گرچه، موضوع سوال تئومان، به نوعی درباره‌ی انتخاب اختیاری زبان است و تحمیل و سیاست یکسان‌سازی دولتی را در بر نمی‌گیرد. ولی باز ماهیت آنها یکسان است. اکثر کودکان تورک در ایران هنوز هم درگیر این سوال هستند، و‌ با آن بزرگ می‌شوند. نحوه‌ی مواجهه با این سوال و جواب‌های ادعایی آن، نقش کلیدی‌ در باز تعریف هویت و شخصیت فردی و جمعی ما در ایران دارد.

نکته‌ی جالب‌تر این مسئله، این است که تئومان هرگز این سوال را در مورد زبان سوئدی نپرسیده است. این سوال که، چرا سوئدی‌ها زبان مادری او را یاد نمی‌گیرند، بدون شک در نظر او هم سوال مسخره‌ای است. او می‌داند که زبان مادری او متکلمان بسیار کمی در سوئد دارد و والدین او چند سال پیش به اینجا مهاجرت کرده‌اند.

نکته‌ی داستان هم اینجاست؛ دو واقعیت «مهاجر بودن» و «اقلیت بودن» جواب این سوال را چنان بدیهی می‌کند که خود سوال، زیر سوال می‌ر‌ود. این همان چیزی است که ذهنیت فاشیستی حاکم در ایران سعی در تلقین آن در مورد تورک‌های ایران دارد. به این صورت که، فاشیسم ایرانی-فارسی به تاریخ‌ سازی متوسل می‌شود تا فارس‌ها را صاحبان ازلی این سرزمین نشان دهد و دیگر ملیت‌ها، از جمله تورک‌های این سرزمین را مهاجر. از نتایج این شستشوی مغزی است که، یکی از آرگومنت‌هایی که در بحث و گفتگو با ایرانی‌ها، معمولا با آن مواجه می‌شویم این است؛ مگر سوئد، حق آموزش به زبان مادری را به فارسی زبان‌ها می‌دهد، که ما در ایران آموزش به تورکی داشته باشیم؟ این آرگومنت جاهلانه، در حقیقت نشان دهنده‌‌ی آن است که در ذهن آنها اولاً، تورک‌ها در ایران به همان اندازه مهاجر هستند که ایرانی‌ها در سوئد! در ثانی، در نظر آنها، مهاجر چنین حق و مطالبه‌ای نباید داشته باشد.

در رابطه با عاملِ «اقلیت بودن»، ذهن غیر دمکراتیک و غریزی، اکثریت بودن و کثرت کمّی را به معنای حقی می‌داند برای اعمال تبعیض و سلب حقوق برابر از دیگران. برای توجیه چنین اذهانی است که، پروپاگاندای رسمی و نیمه-رسمی موجود، فارس‌ها را اکثریت مطلق قلمداد می‌کند. این در حالی‌ است که، حداقل در ظاهر، هیچ آمار رسمی‌ای در مورد بافت اتنیکی جمعیت ایران موجود نیست و دولت از انجام سرشماری اتنیکی همواره خودداری کرده است. از طرف دیگر، بعضی آمارهای رسمی دیگر، کذب بودن این ادعا را عیان می‌کنند. چنانکه، طبق اظهارات مسئولان آموزشی مملکت، حدود هفتاد درصد دانش آموزان مقطع ابتدایی دوزبانه هستند. (اصطلاح دوزبانه برای کودکانی بکار می‌رود که زبان مادریشان فارسی نیست.)

وقتی به عمق تاثیر این دو فاکتور (مهاجرت و اقلیت بودن) در این مسئله دقت می‌کنیم، می‌توانیم بگوییم که مهاجر بودن به مراتب نقش تعیین کننده‌تری دارد. مهاجرت، روانشناسی خاص خودش را دارد و مهم‌ترین ویژگی آن مخصوصا در سالهای اول مهاجرت، میل به تسلیم شدن در برابر تبعیض است. وقتی واقعیت مهاجر بودن در ذهن انسان نقش می‌بندد، همچون هورمونی عدالت طلبی او را کمتر می‌کند. انسان مهاجر (حداقل در طول مدتی که ذهنیت مهاجر بودن دارد) حتی اگر حق با او باشد از اختلاف و مواجهه دوری و میدان را خالی می‌کند. او حتی خود را محق به داشتن اختلاف نمی‌داند. زیرا به لحاظ ذهنی از نتیجه‌ی آن مطمئن نیست، و به همین دلیل می‌ترسد. چرایی این رفتار بحث شیرینی است که مجال دیگری می‌طلبد. اما در شکل‌گیری آن، عامل «زبان» نقش بی‌نهایت مهمی ایفا می‌کند.

در مقام مقایسه، اقلیت جمعیتی، به خود خودی چنین تاثیری ندارد، بلکه بیشتر بستگی به این دارد که، در زندگی روزمره، در کوچه و بازار این «اقلیت بودن» چقدر حس می‌شود. مثلا، می‌توان در کشوری در کل اقلیت بود ولی در شهر و استان خود اکثریت. که در این صورت، آن ذهنیت اقلیت چندان شکل نمی‌گیرد. اما اگر اقلیت بودن نتیجه‌ی مهاجرت باشد، آن موقع پوست و استخوان انسان هم مبتلا به آن ذهنیت می‌شود. همین تاثیر مهاجرت است که این چنین آن را محبوب دل‌های فاشیسم کرده است. تمام سیاست‌های دولت مرکزی و افکار عمومی حامی آن، از اقتصادی گرفته تا محیط زیستی به نوعی در خدمت تهجیر/مهاجرت دادن ملیت‌های غیر فارس بوده است. چون مهاجرت، مقاومت انسان‌ها را می‌شکند. اعتماد بنفس آنها برای عدالت طلبی و مطالبه را از آنها می‌گیرد و آنها را نه تنها مجبور به پذیرش تبعیض و ناعدالتی می‌کند، بلکه خمیر و آسیمیله می‌کند و استعمارشان را راحت‌تر. لذا، علت اصلی اجبار اقتصادی برای کوچاندن عربها از اهواز و خالی شدن روستاهای آذربایجان را در تاثیر مهاجرت در «بی ارادگی» باید جستجو کرد.

«چرا ما در مملکت خودمان باید فارسی را یاد بگیریم ولی آنها تورکی را نه؟!» سوال بسیار بسیار مهمی است که به طور طبیعی در ذهن پاک کودک تورک در ایران شکل می‌گیرد. ولی فاشیسم، با تلقین و تهجیر، تمام تلاش خود را می‌کند تا این سوال را در نطفه خفه کند و به دروغ جواب‌هایی برایش بتراشد، تا شرایط تحمیلی حاکم بدیهی جلوه کند. چون فاشیست‌ها بهتر می‌دانند زبان یعنی قدرت. در این میان، توجیهاتی چون «فارسی، زبان مشترک ایرانیان» حداقل در شرایطی که آموزش به زبان مادری برای کودک تورک فراهم نیست، بخشی از تبلیغات فاشیسم است برای پاک کردن صورت مسئله.

اما سخت‌ترین قسمت مسئله، چالشی است که والدین کودک برای جواب به این سوال دارند. جواب که تاثیر بسیار مهمی در شکل گیری شخصیت کودک دارد، در عمل انتخابی است از بین دو گزینه؛ یا اعتماد بنفس کودک برای عدالت‌خواهی و حق طلبی کودک ارتقا می‌یابد و یا اینکه ذهنیت مهاجر بودن در وطن خود و تسلیم شدن را در کودک نهادینه می‌کند. انتخاب سخت، توضیح آن سخت‌تر. شما کدامیک را انتخاب و چگونه آن را برای نور چشمتان توضیح می‌دهید؟!!

Paylaş.

Müəllif haqqında

دومان رادمهر

Şərhlər bağlıdır.